در مسیرناکجا آباد



نمیدونم این‌ هم وعده سر خرمن‌ باشه مث بقیه وعده هام یا نه

 

ولی خب از اونجاایی که ۶ سال گذشته از رفتنم به بندر

 

و حالا دارم برمیگردم دوباره به مشهد

برای یک‌شروع دیگه

حس‌میکنم وبلاگ هم‌دوباره برام‌احیا بشه

چون فکرمیکنم تو مشهد بیشتر حرف برای گفتن دارم

چون تو مشهد بیشتر به خودم‌نزدیکم

به نوشتن

به زندگی

 

پ.ن:امیدوارم وعده سرخرمن نباشه

نه به خودم

نه به وبلاگ

 


ما میجنگیم

مبارزه می کنیم

زمین میخوریم

بلند میشیم

میبریم

خداحافظی می کنیم

برمیگردیم

از صفر باز شروع می کنیم

محبوب میشیم

پیر میشیم

خسته میشیم

و میمیریم

میمیریم


ولی خب همه اینا هیچکدوم مهم نیست

حتی چگونه مردن

چگونه بردن

چگونه باختن

چگونه رفتن


میدونین از همون اولش مارو با یک رویا به این دنیا وارد میکنن

یک رویای گنگ

میون همه این بردها و باختها

زمین خوردن هاو بلند شدن ها

حفظ اون رویاست که مهمه،حفظ اون لبخند

حفظ اون روحیه

امارها و اعداد و بدست اوردنیها همشون بادهوا میشن

حداقل بعد مرگ

ولی اون رویا که با ما بوده و با ما خواهد بود

اون لبخند بعد پیروزی که اره دارم بهش نزدیکتر میشم

داره شفاف تر میشه

اون اشکی که بعد هرباخت واسه ترس از دست دادنش

اینا مهمه

جایی که حتی رویا

همون رویای گنگ

بدون این که متوجهش باشی

میاد و کنارت میشینه و نگاهت میکنه

چون فقط همین ها مهمه


کم و نیار و بخند،همین

مرگ هم نمیتونه خنده قبل از رویا رو بگیره

و این معجزه رویاست

رویایی گنگی که داری

و سعی میکنی شفافش کنی

تو این راه میمیری

ولی جاییی دیگه بازهم به دنبالشی

بی شک

چون رویاها از بین رفتنی نیستند

و این مهمه

چون چیزهایی هستند که هیچ کسی نمیتونه ازمون بگیرنشون

مثل همین خنده های پیش از رویا.


زبان ها

دهان ها

فکر ها

یادشون رفته اون ها هم حق اعتراض دارند

یادشون رفته خدا  اونها رو امین آشکار سازی اعمال  آدمها موقع حسابرسی اعمالشون تو اون دنیا

قرار داده

یادشون رفته رسالتشون در مقابل هر سرکوبی

هر حرف زوری

هر تحجری

هرحرف ناحقی

اعتراضه و عدم سکوت

بدبختانه ولی می دونم،خوب میدونم

خسته ان،میترسن

اونقدر که از قصد و از رواجبار خودشون زدن به فراموشی

دشمن این بار توهمی از نام دشمن نیست،غول تاریکی نیست

بلکه سلیطه ای است که با لبخندی معصوم و چهره ای دلنشین

اما با چشمانی پر از دروغ

و کلامی سرشار از دورویی و تناقض

تو چشمات نگاه میکنه

دستاش میکنه تو جیبهات،و جیبت تا اونجایی که فقط  چیزی داشته باشی که بخوری و  بتونی زنده بمونی،خالی میکنه

و به آرومی میگه بهم اعتماد کن

یک لحظه که به خودت میای و میبینی چی شد

و میای که اعتراض کنی،متوجه سگهای پشت سرشون میشی

سگهایی با رنج سنی متفاوت از نوجوون تا بزرگسال،لبخندی تلخ برروی لبشون با دندونهایی تیز و برنده

زبان ها

دهان ها

فکرها

آخه چگونه متحد شدن هم یادشون رفته حتی

از بس تو باد پیروزیهای گذشتشون خوابیده بودن

حواسشون نبود دشمن داره ذره ذره فرهنگشون،ادبیاتشون،تاریخشون و.

ازشون میگیره

حتی زبون ها و دهان ها و فکرهایی که فراموش نکرده بودن اعتراض رو ازشون گرفت

ولی این زبون ها،دهان ها و فکرهای لعنتی خواب بودن

خواب موندن

تا جایی که دشمن توروز روشن

نه حتی با اخم و زور

بلکه با لبخند و با اعتماد به نفس

هم مالشون میگیره و هم حق آزادی و حق اعتراض خواهی

زبان ها

دهان ها

فکرها

ی عزیزم

امید اما

 اون شعر مولاناست

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش    بازجوید روزگار وصل خویش

پس یقینا روزی شما هم برمیگردین به اصالت وجودی خودتون

و از روی درد،خیلی ناخوداگاه کاری میکنین که سالهاست منتظرشین

اتحاد و اعتراضی مخلوط به اتحاد


که به قول حضرت محمد(ص) :الملک یبغی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم.حکومت با کفر باقی می ماند و با ظلم ولی نه










هرکسی باید به نوعی بنویسه

نوشتن فقط با قلم نیست

با دیدن میشه نوشت

با بوکردن میشه نوشت

با چشیدن میشه نوشت

با حس کردن میش نوشتت

قریبا با هرچیزی میشه نوشت

ولی باید نوشت

تا فراموش نکنیم

فراموش نکنیم که باید شکرگزار باشیم

فراموش نکنیم که کجا بودیم،چیکار میکردیم و چیکار میخوایم بکنیم

حرف از کلیشه نیست

سخن مذهبی و نصیحت های احمقانه هم حتی

حرف از راحت نفس کشیدنه

آرامش داشتن

حس خوب داشتن

وقتی اساس تلاش کردنه و به نوعی قراردادی منطقی

نوشتن و درست نوشتن ما میشه همون تلاش

پس بنویسیم و بنویسیم و بنویسیم

تا روزی که حفظ بشیم  و فراموشمون نشه

که عشق و حس خوب داشتن سخت بدست میاد و راحت از دست میره و نگهداریش  نیاز به مراقبت داره

و به همین راحتی نیست

از جمله شکرگزاری داشتنش


یا به قول مهستی

بیا بنویسیم  روی برگ،روی آب،توی دفر موج،رو دریا

بیابنویسیم که خدا ته قلب آینست

مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینست.




حالت کسایی دارم که دور دنیارو زدن و برگشتن

و به این نتیجه رسیدن هیچ جا وطن خود ادم نمیشه

البته نمیخوام لوس بازیای گذشته رو دربیارم

یکم بزرگتر شدم یعنی تو این شیش ماه خخخ

ولی خب منطقی که نگاه کردم

دیدم واقعا واسه نوشتن اونم بلند

هیچی مثل کامپیوتر نمیشه

با گوشی خیلی اعصابت خورد میشه و مجبوری کوتاه تر بنویسی

درسته که میخوام مطالب کانال و اینجا رو از این به بعد یکی کنم

ولی نوشتن فقط با کامپیوتر

نسلی که بخواد با گوشی بنویسه نویسنده خوب ازش درنمیاد خخخ

خلاصه که انشالا دیگه این دفعه برگشتم و بیشتر مزاحمتون میشم

واقعا وبلاگ حس نوشتن تقویت میبکنه یکجورایی و راحت تری

جدا از اون فرقش با کانال این که

نظر میدن،حتی یکی دو تا

ولی تاثیرگزاره

همین خخخخ



الان‌که ساعت ازپنج صبح روز جمعه گذشته

الان که من هنوز نخوابیدم

خوابم‌نبرده یعنی

از گرسنگی اونم در اوج خستگی

الان‌که دهنم و گلوم.پره از عطر خشره کش

الان که اهنگی از یان‌تیرسن که داره پخش میشه

الان‌که من دارم دارمجون دادن یک سوسک‌میبینم از پس جولان دادنهای آخرش

که شاید از روی آخرین‌تلاش ها برای زنده موندن و یا آخرین لذت ها از زندگی

دقیقا همین الان

اره

من دارم تو هپچین وضعیتی به این‌فکرمیکنم که یک‌سوسک دوس داره با ه کش بمیره یا دمپایی

حقیقتش بیشتر این‌که دارم‌ اخرین‌جولان هاش تماشا میکنم و حتی وقتایی که میره تو اتاق و تماشاش میکنم

دقیقا برای فهمیدن همین سوال

اخه واقعا هرکدومش فلسفه خودش داره

اگه ددس دلشته باشه با ه کش بمیره

هرچند که با زجرکش شدن اما بازهم امید به نجات براش باقی میونه

پس اون سوسک میشه‌گفت سوسک امیدواری بوده و از بد روزگار یک ادم احمق‌مث من دیدسش و دخلش اورده

اما اگه بخواد بادمپایی بمیره

یعنی که فقط میخواد تموم‌بشه

زود و تمام و سریع

بدون دردی توامان

البته ترجیحا با دمپایی ای غیر ابری

چون اینجوری شوخی شوخی دهن بدبخت فقط سرویس میشه اونم‌با زجرکش شدنی با تاخیر زیاد

حقیقتش جوابی وجود نداره

چون نمیتونم خودم‌جای سوسکه بزارم

چون از هیچی زندگیش خبر ندارم

اما اگه خودم جاش بودم

نمیدونم‌واقعا نمیدونمجدی میگم

با تموم‌همزاد پنداری ای که سعی میکنم‌باهاش بکنم

ولی جفتش مزخرفه واقعا

بیشتر از هرچیزی اخه این‌حس بهم دست میده که با انتخاب هرکروم‌از راه ها بعدها تحلیلم‌خواهند که اامیدوار بوده یا ناامید و من‌واقعا اسن‌قضاوت‌نمیخوام

فی الواقع نمیدونم سوسکها هم درخواب میتونن بمیرن‌یا نه

اما بازهم ترجیح‌میدادم درخواب بمیرم

گور بابای ه کش و دمپایی

و البته بی خوابی

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

new pandora سید ابوعماد حیدری اخبار وشکوش دوستان یاس 1 دانستنی های علمی آموزشی خبری تفریحی از امروز Eshgham sarbaze عکاس شو آهنگ و موزیک